مسخ شده

ساخت وبلاگ
به نام او بلاخره ما هم امتحانامونو دادیم و تمومش کردیم. این ترم درسهامون دیگه تموم شد و باید بریم تو کار رساله. دیگه باید بشینم پایه پروپوزال و شرش رو بکنم. الان که دارم بیشتر فک میکنم میبینم اخرین باری بود که به عنوان یه دانشجو در سر یه کلاس رسمی دانشگاهی حضور داشتم. چقدر سریع همه چی داره میگذره ، دیگه نمیتونم جلوشو بگیرم ، ظاهرن باید خودم رو بسپورم به این جریان....داشتم از پروپوزال میگفتم ، ظاهرا باید تا 20 اسفند تمومش کنیم ، این تاریخ به دلایلی همیشه با من پیوند خورده....چقدر دلم یه مسافرن توپ میخواد ، خیلی خستم ولی چون قول دادم غرم رو کم کنم چیزی راجع بهش نمیگم! نوشته شده توسط مهدی در یکشنبه یازدهم دی ۱۳۹۰ | مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:01

به نام اووقتی سنت از 30 رد میشه بعضی مو قع ها یه دلشوره عجیبی همه بدنت رو درگیر میکنه ، کم کم گرد ایام میشینه رو چهرت و اون داستان قدیمی رو باور میکنی ، عجب داستانه بی رحمیه ، کم کم داره بوی عید میاد ، همه با خریداشون تند تند تو خیابونا بی اعتنا به هم راه میرن ، سوز سرما رو با شال گردنشون پس میزننو و به راهشون ادامه میدن...راستی از یه دوسته خوبم یه شال گردن هدیه گرفتم ، گرم و پر ازمحبته ، هم دوستم و هم شال گردنم ...کم کم دارم اگه خدا بخواد محل کارم رو عوض میکنم ، البته میدونم اسمون همه جا یه رنگه ولی فکر میکنم این تغییر به نفعم باشه ...کلی درس و کارای عقب افتاده دارم ، دعام کنید ...فعلا...گفتم : ای دل پدری کن ، نه که این وصف خداست ؟گفت : این هست ولی جان پدر هیچ مگو مولانا نوشته شده توسط مهدی در یکشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۰ | مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:01

به نام اوتولد ادم باید یه روز هیجان انگیز باشه ، یه روز شاد ، بگی بخندی ... ، وقتی داری نزدیکش میشی حس خوبی پیدا کنی ، ولی خیلی وقته حسه خوبی نسبت به این مراسما ندارم ، ترجیح میدم هیچ سیگنالی به خط صاف زندگیم وارد نشه ، دنیای برساخته ذهنیم یه هم می ریزه ، میفهمم همه چی الکی بوده و فقط داشتم خودم رو گول میزدم ، میفهمم که دنیا اون چیزی نیست که من برای خودم ساخته بودم که اگر اون بود الان باید یه اتفاقی می افتاد پس اون نیست ، دنیا این بیرون در جریانه ، بستن درها و پنجره ها عین خونه خانم هویشام فایده نداره ، میدونین جالبیش چیه ، اینه که همه اینارو میدنم ولی نمیخوام باورش کنم ، خداروشکر که اونقدر قوی هستم که بار زندگیم رو هر چند اهسته و دشوار ، هرچند هن هن کنان ، هرچند خسته و ناامید جلو ببرم ، فقط مهم اینه که کسی سایه ات رو که یه ادم خسته و پریشونه نبینه که نمیبینه ، همون ظاهر خندون و تر تمیزت رو ببینن و باور کنن ، خلاصه امروز تولدمه ، تولدم مبارک باشهبه قول خسرو شکیبایی حال همه ما خوب است اما تو باور نکن نوشته شده توسط مهدی در شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۰ | مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:01

به نام او خوب مصاحبه امتحان جامع رو هم دادیم و راحت شدیم...دیگه حالم داره از خودم به هم میخوره که همه حرفام شده درس و امتحان و از این داستانها ... البته دوباره دچاره بحران هدف شدیم!...دوباره مبخوام برای صدمین بار برم کلاس زبان...کلا هرموقع بیکار میشم یاد زبان می افتم!...این چند روزه خیلی سرم درد میکنه نمیدونم چرا...کلا یه چندوقتیه سر درد زیاد میگیرم نکنه...یه عالمه کتاب نخونده دارم ، چندوقت پیش تص مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 23 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 1:09

به نام او یه بار یکی از دوستام ازم پرسید سخت ترین تصمیمی که توزندگیت گرفته چی بود ، واقعا تا اون لحظه هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بودم ، نمیدونم اون لحظه چی از ذهنم گذشت و چی جوابش رو دادم ولی تا مدت ها این سوال ذهنم رو مشغول کرده بود. هر روز ، ماه و سالی یه چیزی به ذهنم میگذشت و تا سالها هر ماه و مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 29 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 5:10

به نام او

حوض فیروزه ای ...ماهی های قرمز توش پیچ و تاب میخورن ...اب از لب حوض سرریز میشه تو پاشویه...چشمای سیاهی که با اب حوض همراه میشن و نیست میشن...نهر کوچیک کوچمون کم کم بزرگ میشه و نیست میشه...

حوض فیروزه ای...ماهی ها قرمز توش پیچ و تاب میخورن...

نوشته شده توسط مهدی در یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۱ |
مسخ شده...
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 27 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 5:10

به نام او برای شروع کردن این پست بارها نوشتم و پاک کردم...هر کاری میکنم از کجا شروع کنم نمیتونم شروع کنم...بذار از اینجا شروع کنم که یه روزی روزگاری به پسری بود که خیلی هم خوب نبود، یعنی اصلا خوب نبود ولی یه چندتا دوست خوب داشت که علی رغم میله باطنیش همواره در حال اذیت کردنشون بود...... این روزها خی مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 24 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 5:10

به نام او نمیدونم کی اینو میخونی ، امروز ، فردا یا ...میدونم ازم ناراحتی...میدونم فک میکنی من ادم ....خیلی چیزا میدونم ...نمیخوابم بهت جوابی بدم و خودم رو توجیه کنم...درظاهر حق با توست... فقط میخوام بهت بگم عزیزم تولدت مبارک باشه ... هر چی ارزوی خوبه برات دارم...دلم میخواد همیشه لبت پرخنده باشه...ار مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 20 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 5:10

به نام او

خسته ام .....از خستگی ام خسته ام.....از کلمه خستگی هم خسته شدم....حالم از خودم و خستگی ام به هم میخوره....امروز که خونه رسیدم اونقدر خسته بودم که به حال خودم گریستم....تو سی و دو سالگی نه قله ای رو فتح کردم و نه در هیچ یک از ابعاد زندگیم به ثبات رسیدم....خستگی ام به یک طرف تنهاییم رو چه کنم....

نوشته شده توسط مهدی در سه شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۱ |
مسخ شده...
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 26 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 5:10

به نام او می دانی بالاخره یک روز زل میزنم در چشمان همه اطرافیانم و داد خواهم زد که من انی نیستم که فکر میکنید ، داد میزنم که این همه سال چقدر نقش بازی کرده ام برایشان و حوصله هیچکدامشان را ندارم و حتما خواهم گفت که چقدردردناک بوده برایم که بنشینم و حرف هایشان را بشنوم و به جای اینکه فریاد بزنم سری ت مسخ شده...ادامه مطلب
ما را در سایت مسخ شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kabok بازدید : 33 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 5:10